لیموزیک | دانلود آهنگ جدید | دانلود آهنگ

ی سری اتفاقات تو زندگی تا ابد باهات میمونه هیچوقت فراموش نمیشه حتی بعد گذشت روز ها و ماه ها و سال ها ی گوشه از قلبت و ذهنت جا میمونه

هر ثانیه زد روحمو چنگ

دیگه ندارم زور برا جنگ

لعنتی منو نگاه کن الان

پیر شدم شکستم ته خطم

بگو کجا میرسه دستام دوباره به تو

وقتی هرروز میمیرم و کماعم به کل

مدام توی سرمه صدای خنده های تو

دیگه حتی خندم نمیگیره وللهی خب

اصن نمیگذره روزام تاریکه بدتر از شبم

نمی‌دونم کجا فرار کنم که درگیرت نشم

نمی‌دونم کی حس و حالت میپره از سرم

کی همه چی روال میشه واسم مثل قبلاً

با هر قطره بارون سرازیر نشه اشکم

من گذشتم ولی نگذشتی از قلبم

کی میشه بشه قلبم سنگ تر از هر سنگ

کی میتونم بگم فراموشت کردم

دیگه خستم ببین

پاهام سست شده و مغزم چه پیر

بحث سرگرمی نیست

ولی تو که بودی روزا بودن خوش رنگ و شیک

دیگه بسمه

هرچی کشیدم بهم گفتن حقمه

دارم پس میدم تقاص دل سادمو

پس همه اینا حقمه

شدم ی پسر چت خل و چل

هنوز سلامتیت میزنم پیکای سک

منو قلمم شدیم که رفیق فابریک

آخه دردهای جفتمون مشترکه

یروز میخوره مسیرت به من

عمرا دیگه اسیرت بشم

آخه تجربه کردمت یبار

قلبمو گرفتی بجاش دادی درد

خوابم نمیبرد بی شب بخیرت

نبود هیشکی تو فکرم به غیرت

همش دلشوره آشوب که نکنه نباشم باب میلت

ولی الان پیگیرمی ، دست و پا میزنی درگیرمی

دیگه نمیدم تکساتو جواب ، فقط عامل سرگیجمی

گفتی تا ابد پیشمی

چرا دستات سرد شد

بهت گفتم تهش تلخه ها

گفتی هیس هیچی نگو بس کن

الان خوشحالی نه

کل شبامو هنوز تو خماریتم

انقده پر شدم از حرف رفیقام

همین روزاس بگیرم از هر آشغالی دم

ببین منم همون پسر قد و کله خر

کافی بود بشنوم پشتت بد بگن

واسه خاطرت جونم کفه دست

سینه سپر میکردم جلو یه شهر

ولی چیشدی تهش بگو

من موندم و این باطلای منفور

عشق من گرون بود واست

بهم بگو چرا پس فروختیش ارزون

نمیکنه هیچی خوب حالتو وقتی زخماتو نخوردی از غریبه

کور میشه حتی ذوقت وقتی که میدونی تا هست تهش همینه

کم بودم؟ من که گذاشتم برات حتی از جونم

ته این رابطه ی بازنده داشت

اونم من بودم

خوابم نمیبرد بی شب بخیرت

نبود هیشکی تو فکرم به غیرت

همش دلشوره آشوب که نکنه نباشم باب میلت

ولی الان پیگیرمی ، دستو پا میزنی درگیرمی

دیگه نمیدم تکساتو جواب ، فقط عامل سرگیجمی

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود